تو برای کدام حسین گریه می کنی
بیا به اتاق من سری بزن
نگاه کن که یزیدِ یادت روزی چند بار
سر از تنم جدا می کند و
نه حسینت به دادم می رسد و
نه فاطمه ام
به تمامِ ایمانت و
به تمامِ کفرم قسم
کربلا همین اتاق تاریکِ من است
که هر روز در آن
از من، بر من بلا می بارد
تو اگربهشت را دوست داری
رختِ سیاهت را در بیاور
پیرهن قرمز بپوش و
سری به اتاقِ من بزن
جای گریه بخند و
جای نوحه اواز بخوان
برسر و بر سینه ات نزن
سرت را بر روی سینه ام بگذارو
بر لبم بوسه بزن
بی خبر
خبر نداری
تو اگر بیایی من خدا می شوم
کلیدِ بهشتت در دستِ من است
شیطان را لعنت کن و
همین حالا بیا