من گوشه ی اتاق گندیدم مومن
 

تو برای کدام حسین گریه می کنی
 

بیا به اتاق من سری بزن 
 

نگاه کن که یزیدِ یادت روزی چند بار
 

سر از تنم جدا می کند و
 

نه حسینت به دادم می رسد و
 

نه فاطمه ام

به تمامِ ایمانت و
 
 

به تمامِ کفرم قسم
 

کربلا همین اتاق تاریکِ من است 
 

که هر روز در آن 
 

از من، بر من بلا می بارد
 


تو اگربهشت را دوست داری
 

رختِ سیاهت را در بیاور
 

پیرهن قرمز بپوش و
 

سری به اتاقِ من بزن
 

جای گریه بخند و 
 

جای نوحه اواز بخوان
 

برسر و بر سینه ات نزن
 

سرت را بر روی سینه ام بگذارو 
 

بر لبم بوسه بزن 

بی خبر
 

خبر نداری
 

تو اگر بیایی من خدا می شوم
 

کلیدِ بهشتت در دستِ من است
 

شیطان را لعنت کن و
 

همین حالا بیا
[ دو شنبه 21 / 10 / 1392برچسب:, ] [ 15:58 ] [ haleh ] [ ]

کم آورده ام... ای رفیق


تمامی ندارد این... شکستن ها


هر لحظه .... هر ثانیه...


هر بار می گویم


آخرین حقارت است


اما گویا... تمامی ندارد!

یک بار عاشق شدم


هزار بار توبه کردم...


خدا... می بخشد،می دانم


اما...


چشم... نمی بخشد


قلب... آرام نمی شود


ذهن... فراموش نمی کند



خسته شدم... خسته!


از چشمانی که همیشه... به راه اند


ازسینه ای که همیشه... بی قرار است


از خاطره هایی که مدام... مرورمی شوند


خدا را... بس است


سنگم که باشد


خرد می شود

چرا باور نمی کنند؟؟!!


او... رفته است


اگر او بود


من... توبه نمی کردم


شما هم ...دایه ی مهربان تر از مادر نمی شدید


تغاص چه را پس می دهم؟؟!!


نخواست ...نماند


تمامش کنید...

کم آورده ام.....کم آورده ام!


ای رفیق

[ دو شنبه 21 / 10 / 1392برچسب:, ] [ 15:47 ] [ haleh ] [ ]

این روز ها من ،گم شده ام


در تکرار ِرفتن ها ...


آمدن ها ...


دلتنگ شدن ها...

این روزها...


من به سادگی 


حتی در اتاق ِ خودم


در بین دیوارها...


کاغذ ها ...


از تو گفتن ها ...


گم می شوم!

این روزها...


گم شدن هایم هم 


تکراریست


من در تکرار ِتکرار ها ...


گم شده ام

این روزها...


مردنم هم تکراریست


خدا مانده با من


چه کند؟؟!!


با منی که در تکرار ِ مردن ها

 
گم شده ام

بارها مرده را...


چگونه بمیراند؟؟!!

این روزها من برای ِ خدا هم 


یک... گمشده ام!!

[ دو شنبه 21 / 10 / 1392برچسب:, ] [ 15:36 ] [ haleh ] [ ]