فقیر منم 

که تو و دستهایت 

در هیچ کجای این دنیا مال من نیست 

حتی در شعرهایم ...
[ جمعه 30 / 11 / 1392برچسب:, ] [ 19:29 ] [ haleh ] [ ]

خدایا 


می شود یک شب آرام چشمانت را ببندی 


تا بتوانم لابه لای تمامی شعرهایم در آغوشش بگیرم ؟


خدا اعتراض نکن . فقط نگاهم کن !


مگر من وقتی برایم مقدر کردی تا آخرعمرم باید برای نداشتنش بسوزم و بنویسم من اعتراض کردم ؟


من فقط نگاه کردم 


نگاه 
.
.

[ جمعه 30 / 11 / 1392برچسب:, ] [ 19:16 ] [ haleh ] [ ]

با تمام سادگی ام


این آسمان پراز ابر وباران


نبودنت را


مقاومتی ندارد


می دانی؟


من نمی توانم


لختی تنت را


به شرابی انگور


مست کنم،


نمی توانم تو را


به بادهای وحشی


بسپارم ،


من تو را در قلبم کاشته ام.


یک عمر رقصیدم ،


به سازهایی که


شاهد سوختن گیلاس ها


بر درخت تابستان


تنهایی ام بود.


برگرد من دلباخته عشق تو ام


برگرد ،


یک بارم شده


تو به ساز من برقص.!!

[ جمعه 30 / 11 / 1392برچسب:, ] [ 18:55 ] [ haleh ] [ ]

چقدر خانه ی دلم سرد است.


من چشمهایم را درون پاکت می گذرم وبرایت پست می کنم و تو

 
و تو فقط عطر دستانت را برایم حواله کن ، من برای عمری از تو نوشتن

 
به آن عطر محتاجم ...
.
.

[ جمعه 30 / 11 / 1392برچسب:, ] [ 18:39 ] [ haleh ] [ ]

از گذشته می توان گذشت



بغض را دریا دریا میتوان اشک ریخت



از کوچه تو حتی میتوان 



با سنگینی نگاهی 


به در خانه ات از سر دلتنگی رد شد



از زندگی


همه ی خوشی ها...


ازهمه ی دنیا...



ویا حتی همه ی عمر می توان گذشت



اما از چشمانت نه ..


هرگز نمی شود 


رد شد 


نمی شود گذشت...

[ جمعه 30 / 11 / 1392برچسب:, ] [ 18:28 ] [ haleh ] [ ]